کاریکلماتور، خسته از یافتن سوژه جدید به جریان جمله‌ورزی پیوست.

کاریکلماتور خسته

کاریکلماتور خسته

کاریکلماتور، خسته از یافتن سوژه جدید به جریان جمله‌ورزی پیوست.

رود که به دریا رسید تنی به آب زد و خستگی راه از تن به در کرد.

ایام هفته روز جمعه رفع خستگی می‌کنند.

درخت انگور برای رفع خستگی به دیوار تکیه داد.

خورشید برای رفع خستگی سر روی ابر گذاشت.

خستگی را از تن بدر کرده و در لباسشویی انداختم.

برای فرار از خستگی سوار مترو شدم.

شیر خسته به ماست تبدیل شد.

ساعت خسته به خواب رفت.

شتر خسته خواب پنبه‌دانه را می‌بیند.

ابر از شدت خستگی گریه سر داد.

آه سیگار، از خستگی به آسمان بلند شد.

مارمولک از شدت خستگی دمش را در تله جا گذاشت.

سوسک خسته تسلیم دمپایی شد.

میز خسته خود را تسلیم موریانه کرد.

خستگی تبر جان درخت را نجات داد.

تفنگ خسته با کشیدن ماشه خودکشی کرد.

باد از شدت خستگی سر با بیابان گذاشت.

ماشین خسته چُرت دیوار را پراند.

پرنده خسته به قفس پناه برد.

خستگی، برای رفع خستگی با آب گرم دوش گرفت.

رود خسته به مرداب بدل شد.

برق برای رفع خستگی به مرخصی ساعتی رفت.

درخت خسته بر‌گ‌هایش را به دست باد سپرد.

 

http://سیم که لخت شد برق هیبتش برق‌کار را گرفت.

( کاریکلماتور) | عهدیه فزونی http://ahdiehfozoni.ir/3464:

 

نویسنده: عهدیه فزونی

به اشتراک بگذارید
اشتراک گذاری در facebook
اشتراک گذاری در whatsapp
اشتراک گذاری در twitter
اشتراک گذاری در telegram
اشتراک گذاری در linkedin
پست های مرتبط

16 پاسخ

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *