به من آموختی عشق چراغ زرد ندارد.

به من آموختی

 

به من آموختی…

به من آموختی عشق چراغ زرد ندارد.

به من آموختی علف‌های هرز هم حق حیات دارند.

به من آموختی گاهی بدون عینک دنیا را به تماشا بنشینم.

به من آموختی برخی از آرزوها فقط به درد قاب کردن می‌خورند.

به من آموختی پشه‌ها از شیرها خطرناک‌ترند.

به من آموختی در کنارت قدم بردارم اما به تو تکیه نکنم.

به من آموختی ابرها را دوست داشته باشم؛ اما به آنها اعتماد نکنم.

به من آموختی در دنیا باید هیبت شیر و همت مورچه را داشت.

به من آموختی خودم را بیشتر از دیگران دوست بدارم.

به من آموختی در زندگی دنده عقب را فراموش نکنم.

به من آموختی جز خودم به کسی اعتماد نکنم.

به من آموختی از زندگی لذت ببرم؛ اما فریبش را نخورم.

به من آموختی گاهی سگ‌ها بدون دلیل پارس می‌کنند.

به من آموختی عشقِ بدون عقل، خوشبختی را می‌راند.

به من آموختی بری دیدن هر طلوع خورشید شاکر باشم.

به من آموختی به جای امید به بارش باران به فکر راه چاره باشم.

به من آموختی براس رسیدن به دشت باید نشانی گل‌ها را بیابم.

به من آموختی به جای حسرت جنگل از تماشای تک درخت همسایه لذت ببرم.

به من آموختی در روزهای ابری هم می‌توان شاد بود.

به من آموختی به جای پوشیدن کفش‌های عاریتی کفش‌هایم را وصله کنم.

به من آموختی بخشش را از کودکان بیاموزم.

به من آموختی کینه‌ها قلبم را تاریک می‌کنند.

به من آموختی بخشش بزرگ‌ترین هدیه‌ایست که می‌توانم به قلبم بدهم.

به من آموختی زندگی بدون عشق کامل نمی‌شود.

 

http://دلگیرم از دنیایی که در آن کلمات اجازه پرواز ندارند( آنافورا) | عهدیه فزونی http://ahdiehfozoni.ir

نویسنده: عهدیه فزونی

به اشتراک بگذارید
اشتراک گذاری در facebook
اشتراک گذاری در whatsapp
اشتراک گذاری در twitter
اشتراک گذاری در telegram
اشتراک گذاری در linkedin
پست های مرتبط

12 پاسخ

  1. به‌به چقدر قشنگ بود. به من آموختی به کسی جز خودم اعتمادی نکنم و خودم رو دوست داشته باشم. کاش بدونیم جز خودمون کسی رو نداریم و فقط خود خودمونه که می‌تونه تو سختی‌ها بهمون کمک کنه که گذر کنیم و مراقب خودمون باشیم‌. خودم‌جان دوست دارم.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *