چنان غرق تو بودم که هیچ نجاتغریقی نتوانست نجاتم دهد.
غرق در افکارم بودم که عشقت نجاتم داد.
ماهی غرق در عشق آب است.
مست از آفتاب ظهرگاهی بودم که پلیس دستگیرم کرد.
چنان مست تو بودم که به حبس افتادم.
آفتابگردان مست خورشید بود که به دام پلیس افتاد.
آب تشنه سراب میبیند.
آب تشنه خواب دریا را میبیند.
باران حاصل ازدواج دو ابر است.
هشت سر به زیرترین عدد است.
جر و مد عاشقانی هستند که هرگز به هم نمیرسند.
آتش عاشق، تا آسمان زبانه کشید.
بر سر دو راهی عقل و قلبم به نزاع پرداختند.
وقتی به گذشته فکر میکنم قلبم از عقلم شاکی میشود.
از وقتی رفتهای عقل و قلبم آبشان در یک جوی نمیرود.
عمر پروانه کفاف نداد شمع یکسالگیاش را فوت کند.
شمع یکسالگی پروانه را سر قبرش روشن کردم.
برای درک بهتر شب چشمانم را میبندم.
مرغی که تخم نمیگذارد سرش به تنش زیادی میکند.
تخم مرغ که گران شد مرغ درخواست بازنشستگی داد.
نان از شرم گرانی آب رفت.
دل گوسفند از دست جگرکی کباب است.
جامپینگ بازی مورد علاقه طلاست.
آدم خسیس سفره دلش را گره کور میزند.
آدم خسیس سفره دلش را برای کسی باز نمیکند.
آدم خاکی هیچ وقت لباسش را نمیتکاند.
نارنجی رنگ مورد علاقه خورشید است.
دروازهبان تنها کسی است که از گل بدش میآید.
برای آشنایی بیشتر با کاریکلماتور پست زیر را بخوانید.
چگونه کاریکلماتور بنویسیم.
نویسنده: عهدیه فزونی
2 پاسخ
آفرین عهدیه جان آفرین
اینا خیلی به دلم نشست:
چنان غرق تو بودم که هیچ نجاتغریقی نتوانست نجاتم دهد.
هشت سر به زیرترین عدد است.
نارنجی رنگ مورد علاقه خورشید است.
نان از شرم گرانی آب رفت.
تخم مرغ که گران شد مرغ درخواست بازنشستگی داد.
مرغی که تخم نمیگذارد سرش به تنش زیادی میکند.
ممنون زهرای عزیزم. خوشحالم که دوست داشتی عزیزم.