دقیقه نودی یا صبوری( ایده‌ای از دوره دوم کمپ ایده‌پزی)

دقیقه نودی

 

دقیقه نودی

نیمی از عمرم سپری شده است. از ابتدای قدم گذاشتن به دنیای فانی آدم صبوری بود و با طماءنینه کارها

را به سرانجام می‌رسانم. مادرم بارها تعریف کرده که زمان زایمان بود و تو قصد تشریف فرمایی نداشتی.

دکتر با توسل به انواع روش‌ها رضایتت را برای تشریف فرمایی جلب کرد. به گمانم این صبوری ژنتیکی

است؛ زیرا هیچ عاملی سبب نمی‌شود که قدری از آن بکاهم. به قدری صبورم که مادرم می‌گوید: صد

رحمت به حضرت ایوب. این صبوری که مادرم به آن دقیقه نودی بودن می‌گوید، سبب می‌شود دیر سر

سفره حاضر شوم و با آرامش غذایم را میل کنم. چند سال پیش مادرم تصمیم گرفت این مدل عادت غذا

خوردن را از سرم بیندازد به همین دلیل با برنامه قبلی گفت: هر کس دیرتر از همه غذایش را تمام کند

مسئولیت جمع کردن سفره و شستن ظرف‌ها با اوست. دو هفته‌ای به این منوال گذشت و مسئولیت‌ به

من واگذار شد؛ اما هیچ تغییری در من رخ نداد. مادر که کفگیر صبرش به ته دیک خورده بود بی‌خیال اصلاح

من شد. تنها حسن این برنامه این بود که مادر به این نتیجه رسید که اگر ماشین ظرف‌شویی بخرد.

دقیقه نودی و شب امتحان

یکی از مشکلات اساسی من با دقیقه نودی بودن زمان امتحانات بود. شب‌های امتحان تا کله سحر بیدار

می‌ماندم و درس می‌خواندم. در تقلب نوشتن روی برگه‌های کوچک آنقدر صبوری بسیار به خرج می‌دادم

که دست آخر متوجه شدم درس خواندن زمان کمتری لازم دارد. بنابراین از خیر تقلب نوشتن گذشتم. آخرین

نفر وارد جلسه امتحان شده و آخرین نفر خارج می‌شدم. همیشه آرزو می‌کردم کاش به‌جای صبوری

استعداد تقلب کردن داشتم. زمان امتحان به خودم قول می‌دادم که از ترم بعد درس‌هایم را قبل از شب

امتحان خواهم خواند؛ اما با پایان یافتن امتحانات قولم را به باد می‌سپردم.

مشکل اصلی از زمانی شروع شد که در اداره‌ای استخدام شدم و باید راس ساعت هشت  کارت ورود را

می‌زدم. ناگفته نماند که به دلیل دقیقه نودی بودن شغل نون و آبداری را ازدست دادم. می‌گویید چگونه؟

مثل آب خوردن. روزی که نه صبح مصاحبه داشتم هر بار که صدای زنگ ساعت به صدا در آمد در نهایت

صبوری روی ده دقیقه بعد تنظیمش کردم. در نهایت زمانی که به شرکت رسیدم مدیر گفت: من به کارمند

دقیقه نودی نیاز ندارم.

حال هر روز صبح با مکافات از تخت گرم و نرمم دل می‌کَنم و سر کار میرم اما نمی‌دانم چرا همیشه دیرتر از

بقیه همکاران به اداره می‌رسم. در اداره کارها را با صبوری به انجام می‌رسانم. صبوریم سبب می‌شود

کارهایم به تاخیر بیفتد و دوساعتی دیرتر از همکاران دیگر از اداره خارج شوم. زمانی که به خانه می‌رسم به

قدری خسته‌ام که حال غذاخوردن ندارم. از بس غذا خوردن را به تعویق می‌اندازم که گرسنه به خواب

می‌روم. ازبس سرقرارها دیر رسیده‌ام دوستانم نامم را دقیقه نودی گذاشته‌اند. به این نتیجه رسیده‌ام که

صبوری هم اندازه‌ای دارد و زیاده‌روی در آن زیان‌بار است؛ اما ترک آن در توانم نیست.

 

نویسنده: عهدیه فزونی

به اشتراک بگذارید
اشتراک گذاری در facebook
اشتراک گذاری در whatsapp
اشتراک گذاری در twitter
اشتراک گذاری در telegram
اشتراک گذاری در linkedin
پست های مرتبط

2 پاسخ

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *