اعمال قانون

اعمال قانون

اعمال قانون

“اعمال قانون در جاده‌ها سبب کاهش تصادفات شده است.”

– یه ساعته راه افتادیم یه‌ریز رادیو داره حرف میزنه، یا خاموشش کن یا یه آهنگ بزار.

+ باید از وضع جاده‌ها خبر داشته باشم یا نه.

ضربه‌ای ماشین را تکان کوچکی می‌دهد. راننده ترمز می‌کند و از ماشین پیاده می‌شود. نگاهی به سپر

عقب ماشین می‌اندازد و می‌گوید: لعنت به این شانس. به اندازه پنج سانت رنگ ماشین ریخته است.

راننده به سمت ۲۰۶ برمی‌گردد و نگاهی عاقل اندر صفی به راننده که فرمان را دو دستی چسبیده می‌کند

و می‌گوید بپا در نره یه موقع. راننده ۲۰۶ از ماشین پیاده شده و می‌گوید: بلله، چیزی فرمودین؟

+  فرمونو می‌گم اون موقع که باید می‌گرفتی داشتی بشکن می‌زدی. ببین چه بلایی سر ماشینم آوردی.

– متاسم واقعن متاسفم.

+ تاسفت رو بچسبون به ماشین ببین درست میشه. سفر رو زهرمارم کردی.

– من از شما معذرت می‌خوام حالاهم که چیزی نشده.

+ چیزی نشده. حتمن باید دست و پام می‌شکست تا جنابعالی ککت می‌گزید.

– شما هرکاری بگین من انجام می‌دم حاج‌آقا.

+ حاج آقا خودتی. اون موقع که پشت فرمون بشکن می‌زدی و می‌رقصیدی باید فکر اینجاشم می‌کردی. الان زنگ می‌زنم پلیس. با اعمال قانون حساب کار دستت میاد.

– به خاطر یه خراش کوچک که نمی‌شه مزاحم پلیس شد.

رستم‌خان به پلیسی که « آن سوی جاده بود اشاره کرد و گفت: چه مزاحمتی، انجاست الان میرم صداش می‌کنم.”

– بی‌خیال آقا هزینه‌اش هرچی باشه میدم. من مهمونی دعوتم همین الانشم دیرم شد.

+ این دیگه مشکل خودته. تا پلیس اعمال قانون نکنه حق نداری از اینجا تکون بخوری.

– آخه برادر من

+ من برادر نمی‌خوام. از برادرام چه خیری دیدم که از تو ببینم.

همسر رستم‌خان از ماشین پیاده می‌شود و می‌گوید: رستم‌جان خسارت رو بگیر راه بیفتیم.

+ این چه حرفیه خانم اول باید پلیس بیاد.

– الکی هرس نخور فشارت میره بالا کار دست خودت میدی.

    شماره ۱۱۰

رستم خان به آنسوی خیابان رفت. راننده ۲۰۶ بطری آبی از ماشین برداشت و سر کشید. پشت فرمان نشست و در کسری از ثانیه ترمز ماشین را گرفت و فرار را برقرار ترجیح داد.

رستم خان نگاهی به پشت سر کرد و گفت دیدی فرار کرد جناب سرهنگ.

پلیس که شماره ماشین رتا برداشته بود به آقا رستم گفت: به صد و ده زنگ بزن و موضوع رو بگو تا تو پلیس‌راه متوقفش کنن.

رستم‌‌خان که از دست راننده ۲۰۶ کفری بود از عرض خیابان گذشت و با صدای بلند به همسرش

که کنار ماشین ایستاده بود گفت: می‌‌گه با صد و ده تماس بگیر. من الان شماره صدوده رو از کجا بیارم.

زنش خندید. پلیس که صدای رستم‌خان را شنیده بود با خنده گفت: شمارش صدوده حاجی.

در پلیس راه بعدی ۲۰۶ متوقف شد و با اعمال قانون لبخند بر لب رستم خان نشست.

 

نویسنده: عهدیه فزونی

به اشتراک بگذارید
اشتراک گذاری در facebook
اشتراک گذاری در whatsapp
اشتراک گذاری در twitter
اشتراک گذاری در telegram
اشتراک گذاری در linkedin
پست های مرتبط

2 پاسخ

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *