رحمت الهی یا زحمت الهی
با صدای رعد از خواب پرید. هراسان از پنجره به حیاط نگاه کرد. هر از گاهی برقی آسمان سیاهپوش را
روشن میکرد. آسمان در برابر دیدگان مرد تار شد. با پشت دست چشمانش را پاک کرد و گفت چرا الان؟
خدایا چرا الان؟ این بارون رحمت نیست زحمته. به خدا که رحمت الهی نیست زحمت الهیه. میدونی که
زحمته. حکمت این بارون بیموقع چیه؟ این که خوشههای برنج از بین میرن حکمته یا رحمت؟ خودت
بگو. اصلن تو جای من. خودت باشی چکار میکنی؟ بگو، منم همون کار رو انجام بدم. یه ماه پیش چقدر
التماست کردم بارون بیاد. یه لکه ابرم تو آسمون پیدا نشد تا دلم رو خوش کنم. هنوز خستگی کار توی
تنمه. نزار یه سال خسته بخوابم. امسال دیگه دوُوم نمیارم. مثل محصولم از بین میرم.
آسمان روشن شد. صدای رعدی خشمگین دل پنجره را لرزاند. مرد همراه آسمان شروع به گریستن کرد.
نویسنده: عهدیه فزونی
4 پاسخ
هیچ وقت نمیشه از حکمت خدا سر در اورد. داستان حضرت خضر و موسی فقط میتونه بهمون بگه که پشت رنج های امروز چه رحمتی نهفته است
همیشه دعا میکنم خدا منو با حکمتهای سخت امتحان نکنه. وقتی آدم به بن بست می رسه اعتقاد و ایمان قوی میخواد تا در امتحان قبول بشه. بچه که بودم بارها شاهد از بین رفتن محصول کشاورزها بودم و حس و حالشون رو درک میکنم ولی کشاورزا از رحمت خدا ناامید نمیشدن و سال بعد دوباره با توکل به خدا سر زمین میرفتن.
قشنگی برآورده شدن آرزوها به اینه که وقتی شوقشو داریم واسمون رخ بده❤️
دقیقن زهراجان گاهی با گذشت زمان آرزوها یا فراموش میشن یا اهمیتشون رو از دست میدن.