معده بهانهگیر
صدایی میشنوم. به سمت راست نگاهی میکنم صدا قطع میشود. مشغول مطالعه میشود. دوباره
صدای وز ملایمی میشنوم. به سمت راست برمیگردم. با دقت بیشتری گوش میدهم. صدا قطع
میشود. دستی به گوشم میگشم، افاغه نمیکند. با خود میگویم نکند دچار توهم شده باشم.
صدای معدهام بلند میشود. با لحنی معترضانه میگوید: اون گوش رو بیخیال شو یه چیزی بده بخورم.
باید اطاعت کنم. اگر دیر بجنبم لج کرده و لوسبازی در میآورد. ترش میکند و کل روز سربهسرم میگذارد.
امان از زمانی که میل خر سواری به سرش بزند. آن هم نه هر خری. خر مورد علاقهاش خر شیطان است.
سوارش که شد محال است بتوان پیادهاش کرد. تا شب نشود و از شدت خستگی خوابش نبرد از خر پیاده
نمیشود. یکی دوباری هم روی خر شب را به صبح رسانده.
کتاب را کنار میگذارم. به آشپزخانه میروم. صبخانه نان و بشقابی روی میز میگذارم. کره و مربای آلبالو
صبحانه تکراری که با مزاجم سازگار است را روی میز میگذارم. گاهی هوس صبحانهای دیگر به سرم
میزند؛ اما از ترس معده بهانهگیر بیخیال میشوم. ده دقیقهای پشت میز می نشینم. هر لقمهای که
میخورم دعا میکند باب میل معدهام باشد و ترش نکند.
اعتراضی دیگر
آرام از پشت میز بلند میشوم. شکمم نالهای سر میدهد و میگوید: کم به این معده لوس برس مگه
نمیبینی وقتی میشینی دردم میاد. یکم هم به فکر من بدبخت باش. آهی میگشم و چند قدم با کمر
خمیده راه می روم تا دل شکمجان را به دست آورم. حرف شکمجان به مذاق معدهخان خوش نیامده و ناله
آخ سرم میسوزد راه میاندازد. سردرگم بین اعضای بدنم سفره را جمع کرده و بشقاب را میشویم.
قرصی میخورم تا معده بهانهگیر آرام شود. برای بستن دهان شکمجان تشکچهای کوچک روی زمین
میگذارم و رویش مینشینم. لپتاب را روی میز میگذارم و پایم را زیر میز دراز میکنم. میل به نوشتن
دارم قبل از اینکه اعضای بدنم متحد شوند و باید چند جمله بنویسم. بیست دقیقهای مینویسم. کمر درد
مانع نشستنم میشود. میز را به جلو هل میدهم و همانجا دراز میکشم. گوشی را برداشته وارد
طاقچه میشوم. تنها کاری که در این موقعیت از دستم بر میآید مطالعه است. کتاب مرثیهای برای یک رویا
را انتخاب کرده و شروع به مطالعه میکنم.
نویسنده: عهدیه فزونی
16 پاسخ
عزیزم درکت میکنم انشالله این روزا هم به سلامتی پشت سر میگذاری و میرسی به دوران شب بیداری. که البته اون دوران با تمام سختی ها شیرینی های خودش رو هم داره.
بسلامتی و مبارکی. حالا نینی چی هست؟ خوب توصیف کردی حس و حالتو
ممنون زهرا جان. سلامت باشی. پسره.
ممنون لیلاجان. از بس با اعضای بدنم کلنجار رفتم مشتاقانه منتظر شبزندهداریم.
من خیلی دوران خوب و راحتی داشتم خیلی لذت داشت واسم
منم سر پسر اولم اصلن اذیت نشدم؛ ولی اینبار کمی اذیت شدم. تقربن خونه نشین شدممجبورم . بعضی روزها حالم خوبه و بعضی روزها استراحت کنم. متاسفانه استراحت به مذاقم خوش نمیاد و کلافهام میکنه.
ای جانم عهدیه جون نینی داری؟؟؟😍😍 ای خدا تبریک میگم. 😍
من با تیتر کامل حواسم پرت شد از متن.😍😍😍😍
ممنون زهراجان😍😍❤️❤️❤️❤️🌹🌹
آخ که چقدر ین درد معده آزاردهندهاس. من خودم اینجوریم که معده لوسی دارم. دنبال بهونه میگرده برای درد گرفتن. الان که فصل یه سری میوههای تابستونی هست اصلا لب نمیزنم و باید میوه پخته بخورم. با قرص و کپسول هم رابطه خوبی ندارم. با این معده فقط میتونم شربت بخورم. درکت کردم واقعا. امیدوارم همیشه سلامت باشی و فرزندت هم سالم باشه. تبریک به خاطر وجودش ❤
ممنون فریبا جان. چه معده حساسی داری. امیدوارم که حال معدهات خوب بشه و بتونی بدون دغدغه چیزهایی که دوس داری بخوری. من یه مدت معدهام حساس شده تحملش برام سخته.
زبونم قاصر از چیزی گفتن😢
خیلی دوران سختیه، منم دو تا تجربه متفاوت داشتم🙄
وقتی میخوندم فکر کردم از تجربههای دیگران و گذشته نوشتید.
از کامنتها متوجه شدم از روزگار حالا نوشتید😍 انشااله بسلامتی💚🌼
ممنون سپیده جان. سلامت باشی.
ای جانم مبارک باشه عزیزم
پیادهروی هم یادتون باشه مامانی🌹😊
ممنون حلیمه جان. دلم لک زده برای پیادهروی صبحگاهی با لیلای عزیزم؛ اما متاسفانه به خاطر شرایطم دکتر گفته نباید زیاد راه برم و بهتره استراحت کنم.
هعییی
چه قدر درکت میکنم، مشکل معده خیلی سختههه، همش باید حواست باشه عصبی نشی، فلان غذا رو نخوری، گشنت نشه، رفلاکس نکنی و ….
ولی اینکه با زبان طنز بهش نگاه کردین خیلی خوب بود
بعضی وقتا معدم یه کاری باهام میکنه که میگم
انگار من معدهی اونم، نه اون معدهی من 😂😂
اون خر شیطان هم خیلی خوب بود
الان تمام کسانی رو که مشکل معده دارن درک میکنم. خودم تا قبل از باردای مشکلی با معدهام نداشتم و تو صلح و صفا زندگی میکردیم. ممنون از لطفت عزیزم.
دقیقن منم گاهی فکر میکنم معدهام مامان و بابای سختگیری هستن و مدام بهم گیر میدن.