سوختن وساختن
+ چرا این قدر ناراحتی؟
– تا حالا بدبختی مثل من دیدی؟ سوختن و ساختن که گفتن واسه منه.
+ هر کس یه سرنوشتی داره.
– اینو که راس میگی، ولی سرنوشت من از همه سیاهتره.
+ چرا اینطور فکر میکنی؟
– واقعیت اینه؟ واقعیت تلخیه نه؟
+ خیلی از واقعیتا تلخن.
– زندگی هیچکس به اندازه زندگی من تلخ نیست.
+ علت این همه ناامیدت رو نمیفهمم.
– خودت رو که جای من بزاری درکم میکنی. یا تو زندان پاکتم یا زیر پا.
+ کارت همینه.
– راس میگی. ولی کار مزخرفیه. اوانای که دوسم دارن آتیش به جونم میزنن و دودم میکنن. جسدم که
خاکستر میشه سرم رو زیر پا له میکنن. اونایی که ازم بدشون میاد همش ناله و نفرینم میکنن.
دوستی و دشمنی آدمها برام فرقی نداره. در هر صورت اونی که ضرر میکنه منم.
+ راست میگی سیگارخان. تا حالا بهش فکر نکرده بودم.
– تو باز اوضات بهتره کبریتجان. غیر روشن کردن سیگار کارهای دیگهای هم ازت برمیاد.
+ راست میگی. ولی چه فایده به قول خودت آخرش سوختنه.
– ما برای سوختن آفریده شدیم نه زندگی کردن.
+ شما که کارت سوختن و ساختن سیگارخان.
– چه ساختنی دوست قدیمی. ما دیگه از رده خارج شدیم. یه زمانی برا خودمون برو بیایی داشتیم.
+ خدا وکیلی هنوز هیچ کس نتونسته جاتون رو بگیره.
– این طورام که میگی نیست کبریتجان.
+ شکسته نفسی نکن. دود از کنده بلند میشه.
– دودی که اول دامن خودم رو میگیره.
+ بیخیال سیگارخان. با این فکرا اوقاتت رو تلخ نکن.
– دست خودم نیست. امروز حالم بدجور گرفتهاست.
+ با این فکرا که چیزی درست نمیشه.
– میدونم. ولی دلم خیلی گرفتهست.
+ سعی کن بهش فکر نکنی.
– چه خوبه که هستی دوست قدیمی. هم صحبتی باهات حالم رو بهتر میکنه.
+ میدونی سیگارخان بودن تو نعمت بزرگیه. تو منو خوب میفهمی.
– یه صدایی میاد. فکر کنم به آخر خط رسیدم.
+ خدا کنه با هم به آخر خط برسیم.
– امیدوارم.
نویسنده عهدیه فزونی
آخرین دیدگاهها