صدای اخبار
مرد جلوی تلویزیون نشسته بود. صدای اخبار در خانه پیچیده بود. برای سومین بار اخبار را نگاه میکرد و با
صدای بلند برای همسرش که مشغول خیاطی بود تفسیر میکرد. زن یاد گرفته بود که بشنود و گوش
ندهد. مرد هر چند دقیقه یکبار صدای تلویزیون را بلندتر میکرد. صبر زن تمام شد و گفت: خدا رو شکر تو
این خونه آدم کر نداریم.
مرد گفت: صدای بچههای کوچه نمیزاره بشنوم.
زن: از صبح چند بار این چرندیات رو گوش دادی. پاشو برو بیرون یه هوایی به سرت بخوره. پوسیدی بس تو
خونه نشستی.
مرد: یه عمر کار کردم و زحمت کشیدم. حالا وقتشه استراحت کنم.
زن: پارک رفتن که کار نیست.
مرد: مثل اینکه از خونه موندنم ناراحتی.
زن: استغفرالله. من کی همچین حرفی زدم.
مرد: اصلن تقصیر منه میشینم خونه تا تو تنها نباشی.
زن: ببین حرف رو به کجا میکشونی. من به خاطر خودت میگم.
مرد: ممنون که به فکر منی. ولی من اینطوری راحتم. اصلن تقصیر این بچههاست. مگه کوچه جای فوتباله. الان میرم حالیشون میکنم.
زن: کاریشون نداشته باش. بیا اخبارت رو ببین.
مرد به طرف در رفت. زیر لب غرغر میکرد. زن هرچه صدایش زد. مرد بازنگشت. در را باز کرد و گفت: مگه شما خونه ندارین تو کوچه ولین.
همه به سمت صدا برگشتند. با دیدن مرد خشکشان زد. بین تعجب و خنده مردد بودند.
مرد صدایش را بالاتر برد و گفت: با شمام چرا لالمونی گرفتی.
یکی از بچهها با دست به مرد اشاره کرد و گفت: آقای. و پخی زد زیز خنده. صدای خنده کوچه را پر کرد.
زن از را رسید. مرد را به داخل خانه کشید و گفت: هزار بار گفتم به جای لخت کشتن تو خونه. کولر لعنتی رو روشن کن. ابرومون رفت.
مرد نگاهی به خود کرد. جز شورتی کوتاه چیزی به تن نداشت.
نویسنده: عهدیه فزونی
4 پاسخ
خیلی خوب بود مخصوصن جمله قصارت خدا رو شکر آدم کر نداریم تو خونه
ممنو لیلا جان. خدا روشکر تکه کلاممه. تو جملات منفی زیاد استفاده میکنم.
ای جانم
چه با مزه بود
آفرین عهدیه
ممنون عزیزم. خوشحالم دوست داشتی.