بازگشت به برنامه‌ریزی بعد از ایجاد وقفه(شصت‌وششمین ایده از صد و یک ایده توسعه فردی)

 

بازگشت به برنامه‌ریزی بعد از ایجاد وقفه

همیشه از شروع دوباره می‌ترسیدم به همین دلیل همیشه سعی می‌کردم کارها را نیمه‌تمام رها نکنم.

زمانی که کاری و برنامه‌ای از روال عادی خود خارج می‌شود برگرداندن آن به روال عادی دشوار است. البته

دشواری بازگشت بسته به بزرگی کار و عامل توقف کار ما دارد.

بارها سعی کرده‌ام با مشکلات و شرایط دشوار کنار بیایم تا از برنامه روزانه خارج نشوم، اما همیشه موفق

نبوده‌ام. گاهی اتفاق رخ داده کوچک بود و با آن کنار آمده‌ام، اما زمانی هم پیش آمده که کنار آمدن با

مسئله پیش آمده خارج از توانم بوده و به خودم زمان داده‌ام تا با مسئله را قبول کنم و ذهنم شرایط را

بسنجد. بسیاری از این اتفاقات خارج از کنترل ما هستند و ما در ایجادشان نقش نداریم. در این مواقع باید

به خود زمان دهیم و سعی کنیم موقعیت پیش آمده را مدیریت کنیم.

اتفاقی پیش بینی نشده

شهریور ۱۴۰۱ همه چیز طبق برنامه پیش می‌رفت. روزی برادرم برای چکاب بیماری کلیوی‌اش به تهران آمد.

به دلیل فشار بالا اصرار داشتم به بیمارستان مخصوص کلیه برود. یک ویزیت ساده منجر به بستری شدنش

شد. ابتدا خوشحال بودم که برادرم در بیمارستانی مجهز بستری است و حالش بهبود خواهد یافت.

هر روز برای دیدنش به بیمارستان می‌رفتم. دیالیز موقت اولین خبر بد بود؛ اما این امید وجود داشت که بعد

از دیالیز کلیه‌اش به حالت عادی باز خواهد گشت. برادرم اصرار داشت هر روز به دیدنش نروم چون اجازه

ورود به بخش را به همراه بیمار نمی‌دادند؛ اما در خانه که بودم زمان نمی‌گذشت و آرام و قرار نداشتم.

همه کارها را فراموش کردم سلامتی برادرم در اولویت قرار داشت. بعد دو جلسه دیالیز همه چیز خوب به

نظر می‌رسید.

روزی که برای ترخیص برادرم رفتم خوشحال بودم. خوشحال بودم که بردارم بیماری را پشت سرگذاشته.

برگه‌های ترخیص را به پرستار بخش دادم. پرستار توضیحاتی درباره داروهای برادرم داد. برگه را که گرفتم و

به سمت اتاق برادرم رفتم.

پرستار گفت: یه دقیقه وایسا، در اولین فرصت به مرکز پیوند بروید و ثبت نام کنید. مانند فردی سیلی خورده

گیج و منگ بودم. ذهنم نمی‌توانست جمله را پردازش کند. به طرف اتاق برادرم رفتم. از بس گیج بودم یادم

نیست برادرم در اتاق بود یا برای دیالیز رفته بود. با هم اتاقی‌ها سلام و احوال‌پرسی کردم. بی‌اختبار

مشغول جمع کردن وسایل برادرم شدم.

به خانه که آمدیم متوجه لاغری برادرم شدم. سردش بود. ترسیده بود. دو هفته در کنار برادرم بودم. از

نوشتن و مطالعه فاصله گرفته بودم. هضم آنچه رخ داده بود برایم دشوار بود. ذهنم تلاش می‌کرد همه چیز

را مرتب کند؛ اما موفقیت چندانی به دست نمی‌آورد. به زمان نیاز داشتم تا با موضوع کنار بیایم. از قدم‌های

کوچک شروع کردم. روزها طول کشید تا من با شرایط فکری جدید کنار بیایم و کارها به روال عادی بازگردد.

 

   نکاتی برای بازگشت به برنامه‌ریزی بعد از ایجاد وقفه
  • به خود زمان بدهید.
  • با خود مهربان باشید.
  • در صورت نیاز از روان‌درمانگر کمک بگیرید.
  • درباره مشکلتان بنویسید.
  • به نیروی بزرگ‌تر توسل کرده و از او کمک بگیرید.
  • سعی در یافتن راه‌حل مشکل‌تان کنید.
  • از دوستان‌تان کمک بگیرید حتا اگر در حد گفتگویی ساده باشد.
  • از قدم‌های کوچک برای بازگشت به برنامه‌‌ریزی‌تان استفاده کنید.

 

نوشته شده توسط عهدیه فزونی

به اشتراک بگذارید
اشتراک گذاری در facebook
اشتراک گذاری در whatsapp
اشتراک گذاری در twitter
اشتراک گذاری در telegram
اشتراک گذاری در linkedin
پست های مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *