” خدمتکار” اثر” کاترین استاکت”

 

                                              خدمتکار
درباره کتاب

نام کتاب: خدمتکار

نویسنده: کاترین استاکت

مترجم: مریم سعادت

انتشارات: افراز

چاپ دوم ۱۳۹۷

داستان کتاب

کتاب خدمتکار داستان زندگی رنگین‌پوستانی( سیاه پوستان) است که با سختی و رنج روزگار سپری می‌کردند. از حقوق اولیه اجتماعی محروم بودند و به دلیل رنگ پوست‌شان مورد بی‌احترامی و آزار از سوی سفیدپوستان قرار می‌گرفتند. حوادث رمان در سال ۱۹۶۴ درشهر جکسون رخ می‌دهد. داستان از زبان سه تن از شخصیت‌ها‌ی کتاب نقل می‌شود و این موضوع بر جذابیت کتاب ‌می‌افزاید.

رمان از زبان ایبیلین شروع می‌شود که خدمتکار یک خانواده سه نفره است. ایبیلین پسرش را از دست داده و تمام عشقش را نثار کودکانی می‌کند که مراقبت از آنها را جز وظایف اوست. موضوعی که دبیش از همه ایبیلین را آزار می‌دهد محبت نکردن خانم خانه به دخترش است. ایبیلین از تبعض نژادی، از اینکه کودکانی که بزرگ می‌کند در کودکی عاشقش هستند؛ اما در بزرگسالی او را فقط به چشم خدمتکار می‌بینند رنج می‌برد و سعی می‌کند دید می‌مولی( دختری که از او مراقبت می‌کند) را نسبت به رنگین پوستان تغییر دهد.

مینی راوی دیگر داستان، خدمتکار زنی مسن است. او به دلیل دفاع ازخود ( سفید پوستان ان را زبان درازی می‌نامند) در برابر کسانی برایشان کار می‌کند‌ چندین بار اخراج می‌شود. مینی آشپزی ماهر است و این امتیازی برای او محسوب می‌شود.

راوی سوم اسکیتر دختری سفید پوستی است که عاشق کنستانتین، خدمتکارسیاه‌پوستی است  که از کودکی در خانه آنها مشغول کار بوده است. اسکیتر تصمیم می‌گیرد کنابی درباره خدمتکاران رنگین پوست بنویسد. در این کار از ابیلین و مینی کمک می‌گیرد. دوستی و رفت آمد با یک سفید پوست جرم محسوب می‌شود و عواقب بدی برای هر دو طرف مخصوصا رنگین پوست به همراه دارد؛ اما آن‌ها ریسک کرده و قدم درمسیر نوشتن کتاب گذاشتند.

درباره نویسنده

کاترین استاکت رمان‌نویس امریکایی در سال ۱۹۶۹ متولد شد. رمان خدمتکار اولین کتاب استاکت است که به گفته خودش نگارش آن پنج سال طول کشیده است. خدمتکار مدتها در لیست پرقروش‌ترین کتاب‌های نیویورک تایمز بوده است.

 

 داستان آشنایی من و کتاب

در یکی از پیاده‌روی‌های صبحگاهی لیلا دوست همیشه همراهم از کتابی گفت که در داستان جذابی دارد. کمی از داستان کتاب برایم تعریف کرد و قول داد به محض اتمام مطالعه، کتاب را به من امانت خواهد داد. مقاله لیلا درباره کتاب را که خواندم مشتاق شدم کتاب را زودتر بخوانم. کتاب که به دستم رسید آن را روی میز پذیرایی گذاشتم تا جلوی چشم باشد و در اولین فرصت بخوانمش. کتاب ششصد صفحه بود. هر بار که کتاب را به دست می‌گرفتم غرق داستان می‌شدم و به اجبار برای رسیدگی به امور منزل آن را کنار می‌گذاشتم. به صد صفحه پایانی که رسیدم غصه‌ام گرفت که کتاب به این خوبی تمام می‌شود و از لذت خواندنش محروم خواهم شد.

بریده‌‌ای از کتاب

می‌مولی سرش را بلند می‌کند و نگاهم‌ می‌کند. دارد گوش می‌دهد.

دختر کوچولوی سیاه به دختر کوچولوی سفید می‌گوید: آخر چطوری پوست تو این قدر روشن است؟ دختر سفید می‌گوید: نمی‌دانم. آخر چطوری پوست تو این قدر سیاه است؟ فکر می‌کنی چه معنایی می‌دهد؟”

دختر کوچولوی سیاه می‌گوید: من دماغ دارم، تو هم دماغ داری.” دختر کوچولوی سفید می‌گوید: خوب ببینم تو مو داری، من هم مو دارم.” کمی موهای می‌مولی را با دست به هم می‌ریزم…. .

“مینی، قانون شماره یک برای کار کردن توی خانه یک سفید: به کسی ربطی ندارد. سرت را از مشکلات خانم سفید پوست بیرون بکش، تو مشکلات خودت را داری، نمی‌توانی قبض برق را بدهی؟ پاهایت خیلی درد می‌کند؟  فرار نیست بنشینی برای او هم گریه کنی. یک چیز یادت باشد: سفیدها دوستان تو نیستند و نمی‌خواهند درباره‌اش چیزی بشنوند. وقتی خانم سفید مچ شوهرش را با زن همسایه می‌گیرد، تو خودت را قاطی نکن، می‌شنوی؟”

راه‌های تهیه کتاب

 کتاب خدمتکار را می‌توانید از کتابفروشی‌ها، سایت‌های فروش کتاب، اپلیکیشن طاقچه( کتاب صوتی) و فیدوبو تهییه کنید

نوشته شده توسط عهدیه فزونی

به اشتراک بگذارید
اشتراک گذاری در facebook
اشتراک گذاری در whatsapp
اشتراک گذاری در twitter
اشتراک گذاری در telegram
اشتراک گذاری در linkedin
پست های مرتبط

2 پاسخ

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *